آواي يك فرشته .

 

دخترك با سرعت از پله ها پايين آمد و رو به مادرش گفت: خداحافظ مامان! من رفتم!» مادر ساندويچ نان، پنير و سبزي را به دست دخترش داد و گفت: خدا به همراهت عزيزم! فقط . يادت نرفته كه نمازت رو بخوني؟!» دخترك لبخندن گفت: آره مامان جون خوندم! خيالت راحت!» مادر هم لبخندي از سر آسودگي زد و به آشپزخانه برگشت.

در همين زمان فرشته كوچولو با ناراحتي گفت: اي واي! دختر جان! دوتا كار اشتباه انجام دادي! نماز كه نخوندي و دروغ هم كه گفتي! ديگه اين كار رو نكن! خواهش ميكنم!»

امّا دخترك بي توجه  به حرف هاي فرشته مشغول شمردن قدم هايش تا مدرسه شد. فرشته خيلي غمگين شد ولي در برگه سمت چپ دفترچه اش چيزي ننوشت!

زنگ اول بود و امتحان رياضي داشت؛ امتحان سختي بود. خيلي سخت! مخصوصا سوال آخرش. آنقدر سخت بود كه دخترك از پَسَش بر نمي آمد. با خود فكر كرد يك نگاه كوچولو به برگه نفر جلويي كه اشكالي ندارد! تازه تبادل نظر علمي هم هست. تبادل نظر هم كه همه جا خوب است!

ناگهان فرشته فرياد كشيد: نه! نه! اين كار عاقبت ندارد! تقلب نكن! نمره واقعي ات صد ها برابر به اين نمره تقلبي مي ارزد. آخه اين كار كه  در شأن تو نيست!»

امّا دخترك كمي سرش را خم كرد و به گمان خودش دور از چشم مراقبين، تبادل نظر علمي كرد؛ گويا فرياد هاي فرشته را نمي شنيد! فرشته باز هم دلگير و ناراحت شد ولي باز هم چيزي در سمت چپ  دفترچه اش ننوشت!

زنگ تفريح خورد و دخترك شادان و خوشحال به سمت آبخوري دويد. تصميم گرفت به افتخار امتحان خوبي كه داده است، يك جشن درست حسابي بگيرد. باز هم فرشته وحشت زده گفت: نكند آب بازي كني و آب روي سر و كله ي دوستانت بپاشي! آب هست ولي كم است! آب را هدر نده! كم كم تمام آب هاي كره زمين تمام مي‌شود! آن وقت شما مي مانيد و زمين هاي خشك و كوزه هاي خالي!»

 بقیه در ادامه مطلب .

داستانک ... آوای یک فرشته

فرشته ,كه ,هم ,دخترك ,» ,آب ,باز هم ,اين كار ,تبادل نظر ,و به ,شد ولي

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تولید محتوای الکترونیکی Ahmadimanesh golchindl برنامه ریزی رایگان کنکور 09121966449 rezazaki هر چی که بخوای کنکوراز کتابخانه عمومی شهید مطهری مهریز دلنوشته های یک جوان در دهه سومش aramiss369